سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اقصی

تا اینجا انگلیس نقش خود را خوب بازی کرد و از این به بعد بایستی آمریکا وارد کار شود که سرانجام اسرائیل به دست او تأسیس گردید و این افتخار نصیب او شد. "داگلاس رید" نویسنده معروف انگلیسی چنین می نویسد: در اواخر جنگ جهانی دوم "ترومن" رئیس جمهوری اسبق آمریکا درخواست کرد که تعداد 100 هزار نفر یهودی را به فلسطین مهاجرت داده و فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم کنند. این درحالی بود که وی در سال 1947م در پارلمان آمریکا اعلام کرده بود که آمریکا هرگز راضی نیست سرنوشت ملتی بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هرچه آقای "مارشال" وزیر امور خارجه خواست خطرهای تقسیم شده را به آقای ترومن گوشزد کند و او را از این کار منصرف سازد مؤثر واقع نشد و پیش از آنکه قوای انگلیس در 14 می 1948م از فلسطین خارج شوند، دولت آمریکا به موجودیت اسرائیل اعتراف کرد. این اعتراف حتی از نظر نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانی بود. در اثر این اعتراف ناگهانی جنگ خونینی میان عرب ها و اسرائیل شروع شد و مارشال استعفا داد. در همین زمان سازمان ملل متحد تشکیل جلسه داد و برای رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن جنگ در آن منطقه قطع نامه تقسیم را صادر کرد. البته سران کشورهای عربی در آن جنگ خیانت کردند و به جای انکه زمین های فلسطین را از یهود بگیرند، زمین های زیادی را هم به آنها دادند، در نتیجه جنگ به نفع یهود تمام شد. زیرا اگر جنگ نمی شد صهیونیست فقط 3/5میلیون دونم سیطره داشت در حالی که پس از جنگ، زمین های اسرائیل به 27میلیون دونم رسید و آوارگان این جنگ به یک میلیون انسان بالغ شد. همچنین خسارت وارده بر اموال و دارایی مسلمانان 95 میلیون ریال برآورد شده است. نخستین کشورهایی که اسرائیل را به رسمیت شناختند آمریکا، انگلیس و سپس شوروی سابق و وابستگان او بودند. چنانچه "علویه" در این باره می گوید: شوروی سابق و آمریکا در هیچ موضوعی مگر به رسمیت شناختن اسرائیل اتفاق نکردند. عوامل سیاسی که انگلستان را مجبور کرد تن به مصوبه "بالفور" بدهد در چند عامل مهم و اساسی خلاصه می شود:
1. دولت انگلستان تمایل داشت عناصر قوی یهودی که در ممالک مختلف دنیا پراکنده بودند، به ویژه یهودیان مقتدر آلمان و اتریش را به طرف خویش جلب کند.
2. در آن زمان هنوز دولت آمریکا به متفقین نپیوسته بود و انگلستان اصرار داشت نظر موافق آمریکا را متوجه خود سازد، چون صهیونیست ها نفوذ قابل توجهی در دستگاه حاکمه آمریکا داشتند در نتیجه انگلیس را وادار می کرد جهت جلب حمایت آمریکا، خواسته صهیونیست ها را برآورده سازد.
3. مهم ترین عامل این که، انگلستان از ابتدا در نظر داشت منطقه فلسطین را که موقعیت آن کم تر از موقعیت "کانال سوئز" نبود، در محدوده مستعمرات خویش داشته باشد. فلسطین علاوه بر این که راه خشکی میان شرق و غرب بود در تحت تصرف انگلستان، به منزله سدی است که جلو سرایت نفوذ قدرت فرانسه به منطقه کانال سوئز را هم می گرفت، و ضمناً همان طوری که یهودیان قول داده بودند این دولت دست نشانده استعمار، نگهبان و حافظ کانال سوئز برای انگلستان هم بود با توجه به این که وعده به صهیونیست، بهانه ای به دست انگلستان می داد تا در موقع تقسیم میراث عثمانی تقاضا کند که فلسطین در قسمت سهمیه او واقع شود.
در همان روزهایی که مردم فلسطین از ستم اسرائیل به تنگ آمده، و علیه آژانس یهود قیام نموده و خواسته های آن ها را غیر قانونی می دانستند و ارتش استعمارگر انگلستان نیز خاک فلسطین را ترک می کرد، صهیونیست ها قیام کردند و برای اولین بار در تاریخ حکومت های جهان تشکیل دولت اسرائیل را اعلام داشتند. هنوز چند دقیقه ای از این اعلام نگذشته بود که "ترومن" رئیس جمهور وقت آمریکا آن را به رسمیت شناخت و این درحالی بود که قضیه فلسطین در سازمان ملل مورد مطالعه و بررسی قرار داشت. در این میان، ورود نیروهای عرب (در 15 مه 1948م) به داخل فلسطین و دخالت و پیشنهاد آتش بس از طرف انگلستان در ظرف 36 ساعت و فبول آن از جانب اعراب متحد (مصر، عراق، سوریه، لبنان و اردن) به دلیل فشار شورای امنیت سازمان ملل از یک طرف، و سرازیر شدن سیل عظیم مهمات و سربازان مسلح جنگ آور از چکسلواکی، اروپای شرقی، ایتالیا، روسیه، فرانسه، رومانی، انگلستان و آمریکا به جانب یهودیان فلسطین از طرف دیگر، باعث تقویت سریع قدرت نظامی صهیونیست شد؛ تا جایی که عرب اغفال شده و دارای قدرت نظامی و استراتژیک، نتوانست با آن برابری کند. در آن زمان، حدود یک میلیون عرب از دیار خود آواره و به ممالک همجوار عربی پناهنده شدند.
بدین ترتیب دولت صهیونیستی به وجود آمد که در تشکیل آن دو عامل نقش اساسی داشتند:
1. آوارگی، سرگردانی و احساس حقارت یهود؛
2. یهود ستیزی "آنتی سمیتیزم" که از طرف صهیونیسم طراحی و مورد بهره برداری قرار گرفت.

منبع:ماهنامه سازمان تبلیغات اسلامی(بشری)،شماره 62 و 63.شهریور و مهر 1387


نوشته شده در یکشنبه 87/11/6ساعت 2:5 صبح توسط اقصی
نظرات دیگران()

جیمس مالکوم در خاطرات خود چنین آورده است: در موضوع وارد شدن آمریکا در جنگ جهانی اول، من نقش مهمی داشتم و با سفرهای متعدد خود به آمریکا، فرانسه و بقیه شهرهای اروپایی و نشر مقالات مفصلی در مجله "تایمز لندن" و روزنامه های آمریکا توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم؛ از طرف دیگر مذاکرات بسیار وسیعی با رؤسای یهود در آمریکا و رهبران سیاسی آن کشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال 1917 م آمریکا را وارد جنگ کردم. در این زمان "حاییم وایزمن" رهبر صهیونیست ها به "روتشیلدبر"، "لوید جورج"، "وینسون چرچیل" و "بالفور" فشار آوردند که فورا تصویب نامه هایی برای حکومت یهود در فلسطین، صادر کنند. انگلیس هم براساس وعده ای که به آنها داده بود،وزارت جنگ را موظف کرد که متن این عهدنامه را طوری بنویسد که یهود را راضی کرده و عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند. دراین موقع دولت انگلیس از دکتر وایزمن که سمت رهبری صهیونیست ها را داشت خواست که تصویب نامه ای را بنویسد. وایزمن تصویب نامه ای را از زبان وزیر امور خارجه خطاب به "روچیلد" یهودی چنین نوشت: غزیزم آقای روچیلد: حکومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن برای یهود در فلسطین می نگرد و برای تسهیل آن منتهای کوشش را مبذول خواهد داشت ولی نباید حقوق مدنی، سیاسی و دینی طوائف غیر یهودی مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسی و پست های برجسته ای که یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود. سپس آن را به قاضی "براندیس" در واشنگتن تلگراف کرده تا موافقت "ویلسون" را بگیرد. "آرتور جیمز بالفور" که وزیر اور خارجه بریتانیا بود آن را به امضا رسانده و به دست روچیلد یهودی ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد. این عهدنامه در روز دوم نوامبر 1917م، یعنی درست یک سال پیش از سقوط خلافت اسلامی و احتلال فلسطین از طرف انگلیس به امضا رسید. در سال 1920م، دولت انگلیس اعلام کرد از این به بعد حکومت نظامی فلسطین به حکومت مدنی مبدل خواهد شد. یهود که منتظر چنین روزی بودند، فورا تصویب نامه ای را به امضای سران کنفرانس متفقین که در سان ریمو به تاریخ 25 نوامبر 1920م، منعقد شده بود رساندند که در آن چنین آمده است: باید فلسطین را به لحاظ اداری و سیاسی در موقعیتی قرار داد که یهود برای تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادی را داشته باشدو هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و برای این موضوع توصیه می شود که کابینه ای برای رسیدگی به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسکن و کار بدهد.
همچنین به نظر می رسد که هرتزل از سر افسوس و تأسف به فکر تشکیل سرزمینی به نام اسرائیل نیفتاد، بلکه با ارزیابی صحنه سیاسی آن روز فرانسه و بررسی ضعف ها و قدرت های یهودیان و مخالفانش،به این نتیجه رسیدکه گام نهادن در مسیر اجرای چنان مقصودی،نتیجه ای مثبت خواهد داشت. به همین دلیل دست به کار شد و نخستین کنگره صهیونیسم را تشکیل داد. تئودور هرتزل در کتاب "دولت یهود" راه حل گرفتاری های یهود را چنین می داند:"افرادی که طاقت تحمل ناراحتی های ممالک متبوع خود را ندارند، در یک منطقه وسیع که برای یک ملت بزرگ کافی است اجتماع کنند." او در این کتاب پیشنهاد تشکیل "آژانس یهود" را می دهد تا برنامه مذاکرات و نقشه سیاسی حزب را تنظیم نماید و یک شرکت یهودی به وجود آید که احتیاجات اقتصادی و مالی نهضت را تأمین کند. در قطع نامه اولین کنگره حزب صهیونیسم در شهر "بال" کشور سوئیس، اسم فلسطین به "ارض اسرائیل" یا "ارض موعود" تبدیل و پرچم صهیونی و شعار ملی یهود برای ساخت خانه های مدرن نزدیک شهر "یافا" برای مهاجران یهود را صادر کرد - این ساختمان ها بعداً شهر بزرگ تل آویو را به وجود آوردند - همچنین مقرر نمود که از این به بعد زبان عبری، زبان رسمی مکالمه یهودیان باشد. در ماه اوت 1918م، هیئتی صهیونیستی به ریاست دکتر "وایزمن" استد دانشگاه منچستر و کاشف ماده "استون"، با اجازه و نظارت انگلستان، به همراهی "اورمسبی گور" کارمند عالی رتبه وزارت جنگ انگلستان، که در سال 1936م وزیر مستعمرات شد، به عنوان رابط سیاسی وارد فلسطین شد و با توجه به اینکه جمعیت یهود در آن زمان، از شش درصد مجموع اهالی تجاوز نمی کرد، به بهانه اداره امور یهودیان، خواستار شرکت در اداره فلسطین گردید. یهودیان این عمل را حقوق قطعی و مسلم خود می دانستند. آن ها در این هنگام مشغول تهیه و تنظیم قوه نظامی شدند و دستگاه قضایی مستقل و اداره امنیت و اطلاعات تشکیل دادند.
این اقدام یهودیان که به رهبری انگلستان و با کمک بزرگان قوم یهود به وجو آمد، زنگ خطری برای اعراب بود، ولی رهبران عرب به آن توجه نکردند. در واقع نفاق و خودخواهی زمامداران عرب به آن ها اجازه نداد تا زنگ خطر را بشنوند. اگر در آن زمان به آن توجه می کردند امروز به چنین فاجعه ای دچار نمی شدند.

ادامه دارد....

منبع:ماهنامه سازمان تبلیغات اسلامی(بشری)،شماره 62 و 63.شهریور و مهر 1387


نوشته شده در یکشنبه 87/11/6ساعت 1:39 صبح توسط اقصی
نظرات دیگران()

اگر زندگی یهودیان از ابتدا مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، به این نتیجه خواهیم رسید که آنان به دلیل خصوصیت های ویژه ای چون نژادپرستی، انحصار طلبی،خودبرتربینی و ...، همیشه مطرود ملل و حکومت های مختلف جهان بوده اند. بنابراین بیشتر عمر آن ها در سرگردانی، تبعید و کوچ کردن از سرزمینی به سرزمین دیگر سپری شده است. به طور کلی، آوارگی و سرگردانی یهودیان در نقاط مختلف جهان از یک طرف، و تحت فشار قرار گرفتن آنان به دلیل رفتار منحصر به فردشان از طرف دیگر،بعضی از سران یهود را واداشت تا برای رهایی از این سرگردانی و برای اداره یهودیان،تشکلی را به وجود آورند. "لئوپینکر" از سران یهود، ضمن دعوت از یهودیان جهان می گوید:
ما در تمام روی زمین، وطن و مرکز استقلال نداریم و همه جا بیگانه محسوب می شویم؛لذا علاج اساسی این درد سخت و جانکاه،این است که یهودیان عالم در ارض وطن "فلسطین" جمع شوند و ملت یهودی مستقل تشکیل دهند؛ در این صورت دیگر دنیا با نظر حقارت به یهود نمی نگرد.
به دنبال این دعوت،جمعیت "عشاق صهیون" به وجود آمد. بودجه این حزب از محل کمک های یهودیان، به خصوص "بارون ادموند روچیلد" یهودی تأمین گردید. در نتیجه فعالیت های این حزب، یهودیان توانستند چند قطعه کوچک از اراضی فلسطین را بخرند و مشغول عمران و آبادی آنها شوند. جمعیت عشاق صهیون ابتدا خیلی قابل توجه نبود و چندان کارهای اساسی نمی توانست انجام دهد و هدف سیاسی درستی هم نداشت، تا اینکه "تئودور هرتزل" نویسنده یودی و اتریشی وارد معرکه شد.
تئودور هرتزل تحت تأثیر حادثه ای که برای یک یهودی به نام "دریفوس" در فرانسه رخ داده بود، قرار گرفت و فعالیت خویش را در این زمینه به طور رسمی شروع کرد. وی درباره قضیه دریفوس می نویسد:
مجرم و خائن شناخته شدن دریفوس و محکومیتش به زندان و تبعید در جزیره ای دور افتاده و سلب حیثیت نظامی از او، عاملی بود که یهودیت جهانی را به حرکت درآورد.
در کتاب "عالم یهود"، درباره ماجرای دریفوس و نقش هرتزل در این زمینه و چگونگی منجر شدن آن به تشکیل دولت صهیونیستی، چنین آمده است:
هرتزل مشاهده کرد سرمشقی که از انقلاب کبیر فرانسه برای بشر جدید آورده است، یعنی آزادی، برادری و برابری، جز در صفحات کتاب ها و دفاتر و اوراق هیچ معنای خارجی ندارد. هرتزل فهمید که آن همه مبارزه ای که یهودیان برای برقرای آزادی و برادری و برابری انجام داده بودند، نه تنها مسئله یهود را در دنیا حل نکرد، بلکه حتی یهودیان فرانسه نیز به جز طعن و لعن، چیزی نصیبشان نشد. در این موقع، هرتزل از طرفی در اثر مشاهده این جریانات و از طرفی دیگر با قرائت کتاب های تاریخ یهود، به خوبی به وضع یهودیان جهان پی برد و کم کم به این فکر افتاد که ملت یهود هم باید مانند ملل دیگر، مملکت و دولت مستقلی تشکیل بدهند تا از عذاب و تحقیر رهایی یابند."
هرتزل اقدامات و افکار خود را بر این اصل نهاد که مسئله یهود و فلسطین جزو مسائل تراز اول سیاسی جهان قرار گیرد و چون "دنیا به دولت یهود احتیاج دارد، بنابر این دولت تشکیل خواهد شد".
پس از بررسی های فراوان توسط سران صهیونیسم جهت اسکان یهودیان متفرق در کشورهای مختلف جهان بالاخره به این نتیجه رسیدند که اکثریت صهیونیست ها بر اساس دیدگاه (فلسطین، ارض موعود) بر این عقیده اند که باید در این سرزمین سکنی گزینند. بر این مبنا سیاستمداران صهیونیستی به دنبال راه حل مناسب بودند که در همین ایام جنگ جهانی اول شروع شد و نگرانی شدیدی جهان، به خصوص یهود را فراگرفت. این جنگ برای انگلیس بسیار نگران کننده و از طرفی برای صهیونیسم نوید بخش بود، زیرا انگلیس بر این اندیشه بود تا آمریکا را وارد جنگ کند و از این طریق جبهه خود را تقویت کند ولی چون سیاست آمریکا به دست یهود بود، انگلیس نیاز شدیدی به آنها پیدا کرد. صهیونیست ها که در کمین چنین فرصتی بودند بلافاصله وارد مذاکره شدند و تعهد دادند که در مقابل حمایت انگلیس از تشکیل دولتی برای آنها در فلسطین، آمریکا را به هر نحوی شده وارد جنگ کنند. "جیرالد کی اسمیت" می گوید: بدون شک تنها کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود. نقشه این دسیسه بزرگ در یک خانه بسیار کوچک واقع شده در حومه شهر لندن به دست "جیمس مالکولم" کشیده شد و سرانجام به پیروزی رسید. بنابراین یکی از آتش افروزان اصلی جنگ جهانی اول صهیونیست بوده است که با این عمل، بزرگ ترین پیروزی را در درجه اول نصیب خود و در درجه دوم انگلیس کرد.
ادامه دارد.......
منبع:ماهنامه سازمان تبلیغات اسلامی(بشری)،شماره 62 و 63.شهریور و مهر 1387


نوشته شده در دوشنبه 87/10/30ساعت 4:12 عصر توسط اقصی
نظرات دیگران()

صهیون در زبان عبری به معنای کوه پر آفتاب یا خشک، و نیز نام کوهی در جنوب غربی بیت المقدس است. کوه صهیون زادگاه و آرامگاه داوود(علیه السلام) و جایگاه سلیمان نبی(علیه السلام) بود. گاه این واژه نزد یهودیان به معنای شهر قدس، شهر برگزیده، شهر مقدس آسمانی به کار می رود.1 و صهیونیست در لغت به معنی دل باخته کوه صهیون می باشد.2
و صهیونیسم مسلک گروهی است که طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند.3 نهضتی که از اواخر قرن نوزدهم به منظور ایجاد میهن یهودی در فلسطین پدید آمد؛نهضتی مایه گرفته از آرمان مسیحایی طایفه بنی اسرائیل برای رسیدن به ارض موعود و تشکیل ملت و دولتی واحد است.4 در طول تاریخ واژه صهیونیست در دو عرصه مذهبی و سیاسی کاربرد داشته است. صهیونیسم مذهبی اغلب به وسیله عرفای یهودی بیان شده و بزرگ ترین آرزوی آن ها،قیام یهودیت بود. بر اساس این اصل در هنگام ظهور قائم در اخرالزمان، سلطنت خداوند بر تمام بشریت به سوی سرزمین ابراهیم و موسی(علیه السلام) حرکت خواهندکرد. در قرن نوزدهم"عشاق صهیون" با هدف ایجاد یک کانون روحانی جهت نشر عقاید و فرهنگ یهودی در سرزمین صهیون تشکیل شد. این جنبش هرگز رفتاری دال بر علاقه به درگیری بین جوامع یهودی و جوامع عرب (مسلمان با مسیحی) پیش نگرفت.5
بنابراین دیدگاه، صهیونیست به کسی اطلاق می شود که به عشق صهیون تارک زندگی دنیا شده و با زندگی رهبانی و ترک زندگی مادی به برگزاری  نماز و مراسم گوناگون در آن مکان مقدس می پردازند. بدین جهت مهاجران یهود وقتی در صهیون استقرار می یافتند کار نمی کردند و امور زندگی شان از طریق صدقه های اقلیت های یهودی که از اکناف جهان بر آنها می فرستادند تأمین می شد و زندگی در فلسطین یک عمل معنوی به شمار می رفت و نه یک کار دنیوی؛که پاداش آن هم در آخرت خواهد بود.6
اما پس از رنسانس و در قرون هفدهم و هجدهم به مرور زمان، صهیونیسم سیاسی متولد شد و به اشاعه و ترویج نگرش های نژاد پرستانه،مبنی بر برتری و رجحان قوم یهود بر سایر اقوام مبادرت کرد. این تبلیغات سبب شد در اواخر قرن نوزدهم واژه صهیونیست به کسی اطلاق شود که یهودیان را نژاد اصیل و قوم برتر می دانستند و معتقد بودند که خداوند بنی اسرائیل را بر سایر ادیان برتری داده و حاکمیت بر کره زمین را به آنان واگذار نموده است.7
صهیونیست های سیاسی با این نگرش نژادی و برتری طلبی های قومی،سرزمین فلسطین را "ارض موعود" قلمداد کردند و خواستار شکل گیری ملت یهود و ایجاد دولت بنی اسرائیل در ارض موعود شدند.بنابراین در اواخر قرن نوزدهم نام فلسطین را به اسرائیل تغییر دادند و یهودیان را به مهاجرت به فلسطین تحت نام سرزمین موعود ترغیب و تشویق کردند و اکنون پس از گذشت سال ها از اعلام موجودیت رسمی و علنی صهیونیسم جهانی، این واژه مصداق بارز نژاد پرستی، اشغال گری، تجاوز، ظلم، ستم، بیداد، استثمارگری، زورگویی، فریب کاری و غصب سرزمین های متعلق به سایر کشورها و استعمار و سلطه گری می باشد.8
به طور کلی جنبش صهیونی، یک جنبش  ملی محسوب می شود و لذا حتی بین یهودی ها، مخالفینی دارد و مقدسین معتصب یهود معتقدند که مراجعت به ارض موعود باید به کمک مستقیم خداوند و مباشرت انبیا صورت بگیرد، نه به دست رجال سیاسی و عوامل غیر روحانی.9
منابع
1. مرتضی شیرودی،"مبانی سیاسی- اجتماعی صهیونیسم"، کتاب نقد، سال هشتم، ش 32، پاییز 1383، ص 39
2. حسن واعظی، نبرد نابرابر، تهران: سروش،1379، ص 11
3. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج ص- ض، تهران: سیروس، 1320، ص 39
4.علی جدید بناب،عملکرد صهیونیست در برابر جهان اسلام، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382، ص 22
5.روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، نسرین حکمی،چ2، تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1369،ص5
6.عبدالوهاب المسیری،صهیونیسم،لواء رودباری، تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1374، ص7
7.این که بگوییم صهیونیسم پدیده ای است تازه، سخن کاملاً بی اعتبار و نادرستی است. صهیونیسم در ماهیت امر، حرکتی است در سراسر تاریخ یهود. هر یهودی که قوم و خون و نژاد خود را برتر می دانسته و برای بازگشت به اورشلیم همه گونه می کوشیده و آرزوی حکومت جهانی داشته، یک صهیونیست بوده است. این گونه کسان در همیشه تاریخ، از همان قماش بوده اند که امروز یهودیان صهیونیست، همین ها هستند که بدون کمترین اعتقاد به دین، خدا و معاد و پیامبر وحی به مطامع خود رنگ دینی زده و از احساسات مذهبی یهودیان سوء استفاده کرده اند و همه کوشش آن ها این است که توده ی یهود را به مطامع و اغراض خویش بیالایند.
سامری گوساله ساز و گوساله پرست، یهودیان بنی قریظه، سعدالدوله وزیر یهودی مغولان، دیزرائیلی نخست وزیر انگلستان، روچیلدها، راکفلرها و... و امثال این ها صهیونیست هایی هستندکه قبل از پیدایش اصطلاحی صهیونیسم،روی تاریخ را با خباثت های نژاد پرستانه خود آلوده اند. به هر حال اصطلاح "صهیونیسم" پس از برگزاری اولین کنگره علنی صهیونیست ها در 1897 رایج شد و همین تاریخ و رواج اصطلاحی آن باعث نوعی حکم ضمنی هم شد که صهیونیسم پدیده ای است جدید و زاییده امپریالیسم.
(ر.ک: شمس الدین رحمانی، تصویر آینده، تهران: چاپ و نشر سازمان تبلیغات، 1369، ص43)
8.حسن واعظی، همان، ص11
9.زهرا سماواتی، سلطه رسانه ای صهیونیسم در آمریکا، تهران: عروج، 1383، ص27
(ر.ک: فاطمه قهرمانی سعیدلو، بررسی عملکرد صهیونیسم در عرصه ی فرهنگ و اجتماع بعد از انقلاب اسلامی،1386)


نوشته شده در شنبه 87/10/28ساعت 4:51 عصر توسط اقصی
نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مردم ایران در اوج تنفر پرچم اسرائیل را آتش کشیدند
قطعنامه های بین المللی در رابطه با فلسطین
فرایند فریب رهبران ساف طرح های صلح
طرح های صلح خاورمیانه قسمت دوم
طرح های صلح خاورمیانه قسمت اول
21 اتفاق مهم درفلسطین در دهه اول قرن 21
جبهه نجات ملی فلسطین جبهه انقاذ
حبیب ثابت
[عناوین آرشیوشده]