همون طور که می دونید مترجم بابیلون،از جمله نرم افزارهایی است که توسط صهیونیست ها حمایت میشه و یک نرم افزار جاسوسی تقریبا حرفه ای است...
یک کارشناس برنامه نویسی و شبکه های اینترنتی گفته بود که در هنگام تحقیق و کار بر روی برنامه مترجم چند زبانه بابیلون" babylon dictionary" متوجه مساله مشکوکی دراین برنامه رایانه ای شده است .
به گزارش قدسنا، این کارشناس رایانه ای گفته بود : در سال 2000 که این برنامه را به دست آوردم بسیار خوشحال شدم ،چون این برنامه چندین زبان را پشتیبانی می کند و جالب آنکه برخلاف سایر نرم افزارهای ترجمه نسخه عبری آن بسیار کامل بود و با تحقیق و موشکافی در برنامه و با بکار بردن یک فایروال غیر صهیونیستی متوجه شدم که این برنامه اطلاعات پاکت های تی سی پی را به سروری با دامین منتهی به "سی او . آی ال" ارسال می کند .
( TCP pockets to a sercer that ends with the name .co.il ) و با علم به اینکه این دامنه (دومین) متعلق به سرورهای سایت های اسرائیلی است ،اطمینان پیدا کردم که این یک شرکت یهودی با برنامه نویسان یهودی است که هر چند به امریکا یا کشوری دیگر مهاجرت کرده است اما سیاستهای صهیونیستی را دنبال می کند و در سیستم جاسوسی یهودیان اسرائیل بکار می رود .
این نرم افزار با برنامه کم حجمی که بطور مخفیانه با خود همراه دارد و بر روی رایانه کاربر نصب می شود ، قادر است به راحتی اطلاعات و برنامه و اعداد و ارقام دستگاه و به اصطلاح کاربردهای statistics را بخواند و ضبط کند و در هنگام اتصال به اینترنت برای مسیر اینترنتی مشخص شده در برنامه بفرستد و هر چند اگر تصورکنیم که کار این برنامه محاسبات و آمارگیریهای سری و تحقیقات اکتشاف اسنادی باشد،نه جاسوسی مستقیم ، باز هم باید گفت که اطلاعات ارسالی ،در مسیر کمک به جریان بخشی به اقتصاد صهیونیسیم جهانی خواهد بود و به نوعی جاسوسی آشکار به حساب می آید .
شرکتهای یهودی جهان به شدت در امور تجسسی دخالت می کنند و با خرید تمام شرکتهای بزرگ firewall سهم خود را از بازار تجسس و دزدی اطلاعات بشدت بالا برده و در صورت تردید در این مساله می توان با جستجویی اندک درباره شرکت سرمایه گذاری mashov در اینترنت اطلاعاتی در این باره بدست آورد.
برنامه جاسوسی موجود در بابیلون کارکرد سی پی یو ( CPU performance) را به شدت تضعیف کرده و آنرا تحت فشار می گذارد تا سرانجام بتواند اطلاعات جمع آوری شده را از روی خطوط اینترنتی به سوی سازندگان خود ارسال کند .
پیش از این فاش شده بود که موساد همکاری بسیار نزدیکی با سایت اینترنتی یاهو داشته است و نرم افزارهای طراحی شده توسط این شرکت توسط سرویس اطلاعات رژیم صهیونیستی تحت کنترل قرار دارد و "یاهوو مسنجر" از جمله این نرم افزارهای پیشرفته است که قابلیت جاسوسی دقیق برای موساد را دارا می باشد. این نرم افزار قادر است کلمات را در قالب نوشتار یا گفتار تفکیک و حساسیت خود را به کلید واژه های تعریف شده نشان دهد که ازهمین طریق موساد قادر است با ردیابی افرادی که از این نرم افزاربرای ارسال مکالمات فوری و یا نامه های الکترونیکی استفاده می کنند، محل فعالیت رایانه مورد استفاده را شناساسی کند و مخالفان خطرناک را که اقدامات امنیتی موثر میکنند از میان بردارد .
بعید نیست که تلفنهای همراه نیز در درون خود اینگونه برنامه های ناشناخته و مخفی جاسوسی داشته باشند و براحتی اطلاعات وموقعیت دارنده خود را در اختیار سازندگان این تجهیزات مدرن قرار دهد.
منبع:سایت علمی دانشجویان ایران
یهودیت دین الهی است متکی بر احکام خداوند که به وسیله حضرت موسی کلیم الله در تورات آورده شده و به دور از تحریف های صورت گرفته در آن،دینی آسمانی است. در حالی که "صهیونیسم" مانند "ایسم"های دیگر، مخلوق ذهن چند نفر از دنیای غرب است که به عنوان یک ابزار سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد و این ابزار عاملی شده است برای نفوذ امپریالیسم در خاورمیانه و محو حقوق انسانی و خدایی عده ای از افراد این منطقه.
در برابر یهویت، صهیونیسم سیاسی نوعی فساد و تباهی ملی گرایانه و استعمارگرانه به شمار می رود که مسیرش نه از یهودیت که از ملی گرایی و استعمار گرایی اروپای قرن نوزدهم نشأت می گیرد. صهیونیسم، نوعی مطالعه انتخابی و مشخص از تورات را که بر انحراف واقعی از برنامه خداوند مبتنی است، مورد استفاده قرار می دهد و آن را به صورت پوشش و پرده ای برای پنهان ساختن مقاصد سیاسی اش به کار می رود. صهیونیسم، امروزه جای مذهب را گرفته و به آیین بت پرستانه دولت، یعنی دولتی که کشور اسرائیل نام دارد تبدیل شده است.
یهودیان در این که تز تجاوز به فلسطین و اشغال آن و آواره کردن مردم این سرزمین اجرا شود، در تقابل و تضاد با صهیونیست ها بودند. نمونه بارز آن را در وعده نامه بالفور می توان احساس کرد، زیرا وعده نامه بالفور پس از سه سال مناقشه و مبارزه با صهیونیست ها و یهودیان منتشر شد.
امام خمینی (ره) در سخنان خود بر تفاوت عملکرد کلیمیان حقیقی با صهیونیست ها تأکید می کند:
"ما حساب جامعه یهود را از حساب صهیونیست ها جدا می دانیم. ما با صهیونیست ها مخالف هستیم و مخالفت ما برای این است که آن ها با همه ادیان الهی مخالف هستند. آن ها یهودی نیستند؛ آن ها مردمی سیاسی هستند که به اسم یهودی کارهایی می کنند و یهودی ها هم از آن ها متنفر هستند."
کاملا روشن است که صهیونیسم از یهود و یهودیت فاصله بسیاری گرفته است. در واقع، صهیونیسم به جای اینکه بر اساس معتقدات مذهبی یهود، برنامه خویش را ترسیم کرده باشد، بر اساس عقیده مؤسسان صهیونیسم نظیر تئودور هرتزل پایه ریزی شده است که اعتقاد چندانی به مذهب یهود و اجرای مراسم آن ندارند. در یک جمله می توان گفت که در مسائل سیاسی، صهیونیسم به نازیسم نزدیک تر از مذهب یهود است.
در سال های اخیر علاقه مردم غرب به پدیده هولوکاست و کشف حقایق تاریخی و مقابله با تبلیغات هالیوودی و ژورنالیستی، افزایش یافته است. افرادی چون پل رابینیه، دیوید ایروینگ، روبرت فوریسون، گرمار رودلف، دیوید هوگان، فرد لوختر و بالاخره روژه گارودی، همگی با دلایل و اسناد معتبری صحت هولوکاست را رد می کنند. حال جای تأسف دارد که تعداد زیادی از وبلاگ های فارسی زبان شروع به حمایت از این افسانه کرده و برای مظلومیت دروغین یهود اشک می ریزند (با نگاهی به وبلاگ های فارسی زبانی که راجع به هولوکاست مطالبی نوشته اند، متوجه این قضیه می شوید). آیا وقت آن نرسیده که کمی منطقی تر به هولوکاست نگاه کنیم؟
افسانه شش میلیون نفر
هولوکاست واژه ای یونانی به معنای "همه سوزی" است و به کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم اطلاق میشود.
«قتل عام شش میلیون یهودی» این جمله ای است که باید در ذهن تمام مردم دنیا حک شود تا هیچ وقت آنرا از یاد نبرند و حتی اگر فراموش کنند که بیش از 50 میلیون نفر، قربانی جنگ جهانی دوم بوده اند، ایرادی ندارد؛ چرا که براساس تعالیم تلمودی فقط یهودی ها بشر هستندو دیگران غیر یهودی بوده و احکام آنان در تلمود روشن است.حال این سؤال مطرح است که آیا واقعا شش میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم و در اردوگاههای آلمان نازی قتل عام شده اند؟
در جنگ جهانی دوم بیماری تیفوس در اروپا شایع شده بود. این بیماری آن قدر بیمار را لاغر می کرد تا به کام مرگ می برد. آلمان برای شپش زدایی و ضد عفونی کردن اردوگاه ها از درصد کمی گاز زیکلون ب استفاده می کرد.به این صورت که تنها بدن، لباس و اتاق های اسیران را با گاز ضدعفونی کرده و اجساد کسانی را که بر اثر تیفوس مرده بودند برای جلوگیری از شیوع بیماری می سوزاند. ادعای یهودیان این است که،آلمان ها اسرای یهودی را در داخل اتاقهای گاز با گاز زیکلون ب خفه کرده و سپس اجساد آنها را به کوره های آدم سوزی انتقال می دادند.
این گاز به شدت چسبنده است و سه الی چهار ساعت طول می کشد تا از یک محوطه بسته خارج شود. این در حالی است که آنها ادعا می کنند بلافاصله اجساد را تخلیه می کردند. یکی از شکنجه گران اعتراف می کند: در حالی که مشغول خوردن ساندویچ بودم،پای آن یهودی را گرفته بیرون کشیدم.
شاهدان هولوکاست در مورد تعداد کشته شدگان، از رقم 9 میلیون تا 750هزار نفر را ذکر می کنند و بالاخره بر سر شش میلیون به توافق رسیده اند! جالبتر اینکه اگر تعداد کشته شدگان ادعایی همه اردوگاه ها را جمع بزنیم، از ده میلیون هم بالاتر می رود. محققان تاریخی معتقدنداین اردوگاه ها به اندازه ای نبوده که بتواند تا این حد کشتار داشته باشد. بر طبق تحقیقات آنها برای سوزاندن شش میلیون آدم، حداقل 15سال وقت لازم است؛ در حالی که آنها این کشتار را در 3 یا 4 سال خلاصه کرده اند.
مقوله هولوکاست به عنوان یکی از مصادیق یهودستیزی از منظر صهیونیست ها، فرصت مغتنمی را به وجود آورد که به کمک آن زمینه حضور اشغالگرانه در فلسطین و تأسیس یک دولت یهودی فراهم آید.
قربانیان تیفوس در زمان جنگ جهانی دوم
یکی از اتاق های گاز با منافذ فراوان که ادعا شده در آن یهودیان را خفه می کردند
کوره های جسد سوزی که شش میلیون یهودی را در آن سوزانده اند. اردوگاه داخائو- آلمان
راه ورودی اصلی به اردوگاه آشویتس. برکناو- لهستان
موزه یادبود هولوکاست. واشنگتن
تلمود پس از تورات که «شریعت مکتوب» یهود است از مهمترین کتب یهودیان به شمار می آید و به «شریعت شفاهی» معروف می باشد. این مجموعه توسط خاخام ها و با انگیزه های سودجویانه و مادی تدوین شده است.
تلمود مشتمل بر دو قسمت است: 1- میشنا، که به زبان عبری بوده، مجموعه ای از قوانین سیاسی، دینی و حقوقی یهودیان است. در ابتدا خاخام ها، این قوانین را سینه به سینه به یکدیگر منتقل می نمودند، لیکن در سال 135 میلادی یهودا هناسی، به منظور حفظ و صیانت، این قوانین را گرد آوری کرد. 2- گمارا، که به زبان آرامی بوده، مجموعه ای از شرح ها و حاشیه هاست که اصول میشنا را می شکافد و برای مطابقت آن، حالاتی فرضی یا واقعی همراه با حکایات و ضرب المثل ها را ارائه می نماید.
در مضامین تلمود، داستان ها، خرافات و اساطیر اقوام بت پرست را می توان مشاهده کرد. براساس گفته تلمود خداوند آدم را دارای دو چهره آفرید. طوریکه در یکسو مرد و در طرف دیگر زن قرار داشت و آن را از وسط به دو نیم ساخت. طول او به گنبد کبود (آسمان) می رسید. ولی پس از آنکه مرتکب خطا گشت، خداوند دست خود را بر سر او قرار داده، فشار آورد و او کوچک شد.
قوانین تلمود با نگاهی نژادپرستانه نسبت به یهودیان تفسیر شده، به طور مثال گرفتن ربا از یک یهودی را منع کرده و گرفتن هرچه بیشتر ربا از غیر یهودیان را وظیفه دینی هر یهودی میداند. در حالی که آزار رساندن به یهودی را تحریم می کند، دزدی اموال غیر یهودیان، اشغال املاک آنان، دست درازی به ناموس آنها و بردن حیوانات آنها را حق یهودیان و راه تقرب به خدا می داند. همان طور که انسان ها بر حیوانات برتری دارند، یهود هم بر سایر ادیان برتری دارد.
از زمان پیروزی انقلاب ایلامی ایران، هالیوود و سایر سیاست گذاران فرهنگی مسلط بر غرب متوجه این کانون شدند. چراکه این انقلاب مخالف با اهداف آنان بود.با استقبال سایر مسلمین از پیام های انقلاب و شخصیت امام خمینی، این مخالفت ها شدت گرفت به طوری که ساخت فیلم های سینمایی، با هدف تحریف و تخریب چهره انقلاب روز به روز جدی تر شد.
رسانه های گروهی وابسته به صهیونیسم، تبلیغات منفی گسترده ای علیه اسلام آغاز کردند به طوری که امروزه واژه جنگ با تروریسم در اذهان مخاطبین رسانه جنگ با اسلام و مسلمانان تندرو را تداعی می کند. یکی از اهداف این گونه تبلیغات، آماده سازی افکار عمومی جهان برای تضعیف و سرکوب اسلام و مسلمانان است. البته نمی توان گفت که این جریان یک سیاست هنری و جریان فیلم سازی هالیوودی است، اما می توان مدعی بود که غرب با استفاده از سلطه رسانه ای خود این مسیر را طی می کند. در چنین وضعیتی بر هر فرد مسلمان و انقلابی واجب است که به مقابله با این تهاجم بپردازد.
رهبر معظم انقلاب در این مورد می فرمایند:"دشمن به شکل منظم و سازمان یافته ای، تهاجم فرهنگی خود را علیه جمهوری اسلامی ایران به انجام می رساند و اگر پاسخ متقابل ما منظم و سازمان یافته نباشد، خطر تهاجم دشمن بیشتر خواهد بود. لذا این مسئله باید به طور جدی مورد توجه و رسیدگی قرار گیرد و در این زمینه لازم است نهادهای زیربط با هم فکری و کمک یکدیگر، ابزار و شیوه های مختلفی را برای خنثی کردن تهاجم فرهنگی دشمن به کار گیرند."
تا اینجا انگلیس نقش خود را خوب بازی کرد و از این به بعد بایستی آمریکا وارد کار شود که سرانجام اسرائیل به دست او تأسیس گردید و این افتخار نصیب او شد. "داگلاس رید" نویسنده معروف انگلیسی چنین می نویسد: در اواخر جنگ جهانی دوم "ترومن" رئیس جمهوری اسبق آمریکا درخواست کرد که تعداد 100 هزار نفر یهودی را به فلسطین مهاجرت داده و فلسطین را بین یهود و مسلمانان تقسیم کنند. این درحالی بود که وی در سال 1947م در پارلمان آمریکا اعلام کرده بود که آمریکا هرگز راضی نیست سرنوشت ملتی بدون رضایت آن تعیین گردد. به هر جهت هرچه آقای "مارشال" وزیر امور خارجه خواست خطرهای تقسیم شده را به آقای ترومن گوشزد کند و او را از این کار منصرف سازد مؤثر واقع نشد و پیش از آنکه قوای انگلیس در 14 می 1948م از فلسطین خارج شوند، دولت آمریکا به موجودیت اسرائیل اعتراف کرد. این اعتراف حتی از نظر نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد غیر منتظره و ناگهانی بود. در اثر این اعتراف ناگهانی جنگ خونینی میان عرب ها و اسرائیل شروع شد و مارشال استعفا داد. در همین زمان سازمان ملل متحد تشکیل جلسه داد و برای رفع اختلافات اعراب و اسرائیل و پایان دادن جنگ در آن منطقه قطع نامه تقسیم را صادر کرد. البته سران کشورهای عربی در آن جنگ خیانت کردند و به جای انکه زمین های فلسطین را از یهود بگیرند، زمین های زیادی را هم به آنها دادند، در نتیجه جنگ به نفع یهود تمام شد. زیرا اگر جنگ نمی شد صهیونیست فقط 3/5میلیون دونم سیطره داشت در حالی که پس از جنگ، زمین های اسرائیل به 27میلیون دونم رسید و آوارگان این جنگ به یک میلیون انسان بالغ شد. همچنین خسارت وارده بر اموال و دارایی مسلمانان 95 میلیون ریال برآورد شده است. نخستین کشورهایی که اسرائیل را به رسمیت شناختند آمریکا، انگلیس و سپس شوروی سابق و وابستگان او بودند. چنانچه "علویه" در این باره می گوید: شوروی سابق و آمریکا در هیچ موضوعی مگر به رسمیت شناختن اسرائیل اتفاق نکردند. عوامل سیاسی که انگلستان را مجبور کرد تن به مصوبه "بالفور" بدهد در چند عامل مهم و اساسی خلاصه می شود:
1. دولت انگلستان تمایل داشت عناصر قوی یهودی که در ممالک مختلف دنیا پراکنده بودند، به ویژه یهودیان مقتدر آلمان و اتریش را به طرف خویش جلب کند.
2. در آن زمان هنوز دولت آمریکا به متفقین نپیوسته بود و انگلستان اصرار داشت نظر موافق آمریکا را متوجه خود سازد، چون صهیونیست ها نفوذ قابل توجهی در دستگاه حاکمه آمریکا داشتند در نتیجه انگلیس را وادار می کرد جهت جلب حمایت آمریکا، خواسته صهیونیست ها را برآورده سازد.
3. مهم ترین عامل این که، انگلستان از ابتدا در نظر داشت منطقه فلسطین را که موقعیت آن کم تر از موقعیت "کانال سوئز" نبود، در محدوده مستعمرات خویش داشته باشد. فلسطین علاوه بر این که راه خشکی میان شرق و غرب بود در تحت تصرف انگلستان، به منزله سدی است که جلو سرایت نفوذ قدرت فرانسه به منطقه کانال سوئز را هم می گرفت، و ضمناً همان طوری که یهودیان قول داده بودند این دولت دست نشانده استعمار، نگهبان و حافظ کانال سوئز برای انگلستان هم بود با توجه به این که وعده به صهیونیست، بهانه ای به دست انگلستان می داد تا در موقع تقسیم میراث عثمانی تقاضا کند که فلسطین در قسمت سهمیه او واقع شود.
در همان روزهایی که مردم فلسطین از ستم اسرائیل به تنگ آمده، و علیه آژانس یهود قیام نموده و خواسته های آن ها را غیر قانونی می دانستند و ارتش استعمارگر انگلستان نیز خاک فلسطین را ترک می کرد، صهیونیست ها قیام کردند و برای اولین بار در تاریخ حکومت های جهان تشکیل دولت اسرائیل را اعلام داشتند. هنوز چند دقیقه ای از این اعلام نگذشته بود که "ترومن" رئیس جمهور وقت آمریکا آن را به رسمیت شناخت و این درحالی بود که قضیه فلسطین در سازمان ملل مورد مطالعه و بررسی قرار داشت. در این میان، ورود نیروهای عرب (در 15 مه 1948م) به داخل فلسطین و دخالت و پیشنهاد آتش بس از طرف انگلستان در ظرف 36 ساعت و فبول آن از جانب اعراب متحد (مصر، عراق، سوریه، لبنان و اردن) به دلیل فشار شورای امنیت سازمان ملل از یک طرف، و سرازیر شدن سیل عظیم مهمات و سربازان مسلح جنگ آور از چکسلواکی، اروپای شرقی، ایتالیا، روسیه، فرانسه، رومانی، انگلستان و آمریکا به جانب یهودیان فلسطین از طرف دیگر، باعث تقویت سریع قدرت نظامی صهیونیست شد؛ تا جایی که عرب اغفال شده و دارای قدرت نظامی و استراتژیک، نتوانست با آن برابری کند. در آن زمان، حدود یک میلیون عرب از دیار خود آواره و به ممالک همجوار عربی پناهنده شدند.
بدین ترتیب دولت صهیونیستی به وجود آمد که در تشکیل آن دو عامل نقش اساسی داشتند:
1. آوارگی، سرگردانی و احساس حقارت یهود؛
2. یهود ستیزی "آنتی سمیتیزم" که از طرف صهیونیسم طراحی و مورد بهره برداری قرار گرفت.
منبع:ماهنامه سازمان تبلیغات اسلامی(بشری)،شماره 62 و 63.شهریور و مهر 1387
"قدس" شهر مقدسی که "عمروبن عاص" در صدر اسلام آن را فتح کرد و "صلاح الدین ایوبی" آن را در سال 1187 از چنگ صلیبی ها رهانید و دیوارهای آی را "سلیمان قانونی" در قرن شانزدهم بنا نمود، جایگاه خاصی در دل مسلمانان دارد. در این شهر مسجد "قبه الصخره" و "مسجدالاقصی" قرار دارد که اولین قبله و سومین حرم شریف جهان اسلام و محل عروج پیامبر(ص) به شمار می آید.
"قدس" از زمان اشغال صهیونیست ها در سال 1967، پایتخت ابدی اسرائیل اعلام شد. تمام نگاه ها به قدس دوخته شده و قلوب مسلمین و مسیحیان متوجه آن است، به همین دلیل یهودیان تلاش می کنند برای خود تاریخی بسازند و تمام تلاش خود را بر یهودی کردن آن متمرکز کرده و ادعا می کنند "دیوار ندبه" از آن ایشان است...
صلیبی ها تحت عنوان فراهم ساختن زمینه بازگشت مسیح و "آزادسازی" بیت المقدس از دست "کفار"(که منظور مسلمانان بودند!) جنگ هایی به راه انداختند و در این راه دست به قتل و کشتار و غارت زدند و چون امکان تسلط بر قدس را یافتند، مسلمانان متحصن در مساجد را از دم تیغ گذراندند. بعد از جنگ و پس از بیرون راندن صلیبی ها از شهر مقدس، تعلق خاطر ایشان به شهر ادامه یافت تا اینکه پس از "جنبش اصلاح مذهبی" اروپا در قرن شانزدهم، جنبش صهیونیسم مسیحی تشکیل شد که بر آموزه های تورات و پیشگویی های عهد قدیم پیرامون "تشکیل مملکت اسرائیل" و ساخت "هیکل سوم" متمرکز نموده بود تا آن زمینه ساز بازگشت دوباره مسیح شود.
یهود که در آن زمان در سراسر جهان پراکنده شده بودند، به هیچ عنوان به فکر "بازگشت" به فلسطین نبودند. اما جنبش یهودی صهیونیسم پای به عرصه وجود گذاشت و به سرعت با رشد افکار و اندیشه های ملی گرایانه در اروپا در اواخر قرن شانزدهم رشد نمود و اغراض و اهداف سیاسی با پیشگویی های کتاب مقدس و اطماع و چشم داشت های استعماری با متون "مقدس" درآمیختند تا "دولت یهود" زاده شود و "ملت قدیم خداوند" به "خانه اسرائیل" باز گردند تا "مملکت خدا" را برپا دارند.
پیرو انجیلی های انگلیسی، برادران آمریکایی پای به عرصه وجود گذاشتند.آن ها در راه دستیابی به اهداف خویش از مشارکت های سیاسی بهره می بردند و رسانه های خبری و اطلاعاتی مخصوص به خویش داشتند تا جامعه آمریکا را دوباره از نو، مطابق دیدگاه بنیادگرایانه انجیلی های طرفدار اسرائیل بسازند. این بنیادگرایان اعتقاد دارند که تخریب مسجدالاقصی و برپایی هیکل به جای آن،عمل به خواست الهی و سرآغاز بازگشت مسیح است که لازمه آن آغاز جنگی هسته ای علیه مللی است که به خداوند ایمان ندارند و به دشمنی با اسرائیل برخاسته اند. آن ها آشکارا تصریح می نمایند، آمریکا باید در تحقق پیشگویی های تورات در سرزمین مقدس نقش داشته باشد.
آن ها می گویند، آمریکا در صورتی که در حق اسرائیل قصور و کوتاهی کند،در قبال خداوند و خواست او عصیان کرده است!!
اما بازگردیم به سراغ انجیلی های مسیحی که اعتقاد دارند، قدس شهری است که مسیح حکومت خویش را بر جهان پس از دومین ظهورش آنجا آغاز خواهد کرد. آن ها ادعا می کنند، اسلام "کوه هیکل" را اشغال کرده و مسجدالاقصی را جای آن برپا داشته است و این مسجد مانعی بر سر راه مؤمنان به مسیح و یهودیت و مناجات ایشان با خدای خود است.
در سال 1980 هنگامی که یهودیان فلسطین الحاق "قدس شرقی" و اتحاد آن با قدس غربی و یکپارچگی و پایتخت ابدی بودن آن را اعلام کردند، تعدادی از کشورها به این تصمیم اسرائیل اعتراض کردند. از جهت دیگر در فلسطین اشغالی سازمان های یهودی و بنیادگرای بسیاری تشکیل شدند که فعالیت های خود را بر شهر قدس و مسجدالاقصی و تمام مساجد کشور متمرکز نموده بودند. از جمله این سازمان ها، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
"جنبش منجی حرم" و "جنبش امناء کوه هیکل" که پیش از سال 1967 تاسیس شدند. "سازمان دفاع از یهود" که اعلام کرد جنگی تمام عیار برای بازگرداندن هیکل و تخریب و نابودی مساجد، از جمله مسجدالاقصی آغاز خواهد کرد.
از جمله سازمان های جنایتکار دیگر یهودی می توان از "گاش امیونیم" یا "جنبش ایمان" نام برد که یکی از مهمترین سازمان های سری بنیادگرایانه است و نقش مهمی در تحریک و تشویق جامعه یهود به سوی افراط و تندروی دارد. این سازمان با تمام تمایلات زمین مقابل صلح مخالفت می کند چون اعتقاد دارد این زمین ها تا به ابد به دلیل عهدی که میان خداوند و ملت برگزیده بسته شده، از آن یهود است. آنچه برای این جنبش "موفقیت" به شمار می آید، این است که توانست بر رهبران سیاسی اسرائیل پیرامون مسئله شهرک سازی و شهرک نشینی اثر بگذارد.
"جدعون آران"، از اساتید دانشگاه های اسرائیل می گوید: "رهبران این جنبش سری اعتقاد دارند، تخریب این دو بنای ناپاک (مسجد الصخره و الاقصی) صدها میلیون مسلمان را به جهاد فرا می خواند.. و این آتش جنگی را برخواهد افروخت که تمام جهانیان در آن شرکت دارند. آن ها اعتقاد دارند در این جنگ، یأجوج و مأجوج نیز حضور خواهند داشت و پیروزی اسرائیل حتمی است و این زمینه ساز ظهور مسیح است".
دو جنبش "ایمان" و "کاهانا" معتقدند که ورود به مسجد جهت بمب گذاری و کشتار مسلمانان نمازگزار در آن را روا و مباح است و این در جامعه ای که جز انحرافات چیز دیگری نمی شناسد، انحراف به شمار نمی آید.
خلاصه کلام این که یهود عملاً برنامه ها و طرح های سری خویش برای تخریب مسجدالاقصی و ساخت معبد یهود به جای آن را ریخته است. حال وظیفه ما چیست؟
جیمس مالکوم در خاطرات خود چنین آورده است: در موضوع وارد شدن آمریکا در جنگ جهانی اول، من نقش مهمی داشتم و با سفرهای متعدد خود به آمریکا، فرانسه و بقیه شهرهای اروپایی و نشر مقالات مفصلی در مجله "تایمز لندن" و روزنامه های آمریکا توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم؛ از طرف دیگر مذاکرات بسیار وسیعی با رؤسای یهود در آمریکا و رهبران سیاسی آن کشور به عمل آورده و سرانجام در بهار سال 1917 م آمریکا را وارد جنگ کردم. در این زمان "حاییم وایزمن" رهبر صهیونیست ها به "روتشیلدبر"، "لوید جورج"، "وینسون چرچیل" و "بالفور" فشار آوردند که فورا تصویب نامه هایی برای حکومت یهود در فلسطین، صادر کنند. انگلیس هم براساس وعده ای که به آنها داده بود،وزارت جنگ را موظف کرد که متن این عهدنامه را طوری بنویسد که یهود را راضی کرده و عواطف و احساسات عرب را تحریک نکند. دراین موقع دولت انگلیس از دکتر وایزمن که سمت رهبری صهیونیست ها را داشت خواست که تصویب نامه ای را بنویسد. وایزمن تصویب نامه ای را از زبان وزیر امور خارجه خطاب به "روچیلد" یهودی چنین نوشت: غزیزم آقای روچیلد: حکومت بریتانیا به نظر عطف به ایجاد میهن برای یهود در فلسطین می نگرد و برای تسهیل آن منتهای کوشش را مبذول خواهد داشت ولی نباید حقوق مدنی، سیاسی و دینی طوائف غیر یهودی مهدور شود، چنانچه حقوق سیاسی و پست های برجسته ای که یهود در بقیه بلاد در دست دارند نباید از دست آنها گرفته شود. سپس آن را به قاضی "براندیس" در واشنگتن تلگراف کرده تا موافقت "ویلسون" را بگیرد. "آرتور جیمز بالفور" که وزیر اور خارجه بریتانیا بود آن را به امضا رسانده و به دست روچیلد یهودی ثروتمندترین مرد آن روز جهان داد. این عهدنامه در روز دوم نوامبر 1917م، یعنی درست یک سال پیش از سقوط خلافت اسلامی و احتلال فلسطین از طرف انگلیس به امضا رسید. در سال 1920م، دولت انگلیس اعلام کرد از این به بعد حکومت نظامی فلسطین به حکومت مدنی مبدل خواهد شد. یهود که منتظر چنین روزی بودند، فورا تصویب نامه ای را به امضای سران کنفرانس متفقین که در سان ریمو به تاریخ 25 نوامبر 1920م، منعقد شده بود رساندند که در آن چنین آمده است: باید فلسطین را به لحاظ اداری و سیاسی در موقعیتی قرار داد که یهود برای تأسیس میهن ناسیونالیسم خود تمام آزادی را داشته باشدو هجرت به فلسطین را تقویت بنماید و برای این موضوع توصیه می شود که کابینه ای برای رسیدگی به امور یهود مهاجر تأسیس شود تا هم ناظر عملیات هجرت باشد و هم مهاجرین را مسکن و کار بدهد.
همچنین به نظر می رسد که هرتزل از سر افسوس و تأسف به فکر تشکیل سرزمینی به نام اسرائیل نیفتاد، بلکه با ارزیابی صحنه سیاسی آن روز فرانسه و بررسی ضعف ها و قدرت های یهودیان و مخالفانش،به این نتیجه رسیدکه گام نهادن در مسیر اجرای چنان مقصودی،نتیجه ای مثبت خواهد داشت. به همین دلیل دست به کار شد و نخستین کنگره صهیونیسم را تشکیل داد. تئودور هرتزل در کتاب "دولت یهود" راه حل گرفتاری های یهود را چنین می داند:"افرادی که طاقت تحمل ناراحتی های ممالک متبوع خود را ندارند، در یک منطقه وسیع که برای یک ملت بزرگ کافی است اجتماع کنند." او در این کتاب پیشنهاد تشکیل "آژانس یهود" را می دهد تا برنامه مذاکرات و نقشه سیاسی حزب را تنظیم نماید و یک شرکت یهودی به وجود آید که احتیاجات اقتصادی و مالی نهضت را تأمین کند. در قطع نامه اولین کنگره حزب صهیونیسم در شهر "بال" کشور سوئیس، اسم فلسطین به "ارض اسرائیل" یا "ارض موعود" تبدیل و پرچم صهیونی و شعار ملی یهود برای ساخت خانه های مدرن نزدیک شهر "یافا" برای مهاجران یهود را صادر کرد - این ساختمان ها بعداً شهر بزرگ تل آویو را به وجود آوردند - همچنین مقرر نمود که از این به بعد زبان عبری، زبان رسمی مکالمه یهودیان باشد. در ماه اوت 1918م، هیئتی صهیونیستی به ریاست دکتر "وایزمن" استد دانشگاه منچستر و کاشف ماده "استون"، با اجازه و نظارت انگلستان، به همراهی "اورمسبی گور" کارمند عالی رتبه وزارت جنگ انگلستان، که در سال 1936م وزیر مستعمرات شد، به عنوان رابط سیاسی وارد فلسطین شد و با توجه به اینکه جمعیت یهود در آن زمان، از شش درصد مجموع اهالی تجاوز نمی کرد، به بهانه اداره امور یهودیان، خواستار شرکت در اداره فلسطین گردید. یهودیان این عمل را حقوق قطعی و مسلم خود می دانستند. آن ها در این هنگام مشغول تهیه و تنظیم قوه نظامی شدند و دستگاه قضایی مستقل و اداره امنیت و اطلاعات تشکیل دادند.
این اقدام یهودیان که به رهبری انگلستان و با کمک بزرگان قوم یهود به وجو آمد، زنگ خطری برای اعراب بود، ولی رهبران عرب به آن توجه نکردند. در واقع نفاق و خودخواهی زمامداران عرب به آن ها اجازه نداد تا زنگ خطر را بشنوند. اگر در آن زمان به آن توجه می کردند امروز به چنین فاجعه ای دچار نمی شدند.
ادامه دارد....
منبع:ماهنامه سازمان تبلیغات اسلامی(بشری)،شماره 62 و 63.شهریور و مهر 1387
ایهود اولمرت، نخست وزیر رژیم صهیونیستی(تروریستی) در نطق خود برای اعلام آتش بس یکطرفه در غزه،با غرور فراوان اعلام کرد که اسرائیل در جنگ پیروز شده و به همه هدف های خود دست یافته است؛ چنان چه معیار پیروزی در جنگ، تحقق اهداف جنگ باشد- که هست- باید دید هدف های اسرائیل از 23 روز کشتار در نوار غزه چه بوده و آیا واقعاٌ این هدف ها برآورده شده است؟
اسرائیل دو نوع هدف را دنبال می کرده است، یک نوع هدف های اعلام شده و نوع دیگر هدف های اعلام نشده. از مجموع اظهار نظرهای مسئولان رژیم صهیونیستی پیرامون این جنگ می توان گفت که هدف های اعلام شده عبارتند از:
تضعیف یا نابود کردن مقاومت(و به طور اخص حماس)، پایان دادن به پرتاب راکت از نوار غزه به شهرها و شهرک های جنوب اسرائیل و در نتیجه تغییر معادله موجود در نوار غزه به مفهوم پایان دادن به حکومت حماس و سپردن این منطقه به تشکیلات محمود عباس.
اما هدف هایی که به صراحت از سوی مسئولان رژیم صهیونیستی اعلام نشده، اما می توان آن ها را از لابلای سطور اعلامیه ها و تحلیل های رسانه ها و مراکز مطالعاتی کشف کرد عبارتند از پایان دادن به چیزی به نام مقاومت در فلسطین و در نتیجه از بین بردن هرگونه امکانی برای تشکیل دولت مستقل فلسطین حتی در چهاچوب طرح دو دولت و مهم تر از همه قطع هرگونه ارتباطی بین محور ایران- سوریه با آرمان فلسطین.
با پیگیری تحولات 23 روز جنگ مشخص می شود که هیچ یک از این هدف ها برآورده نشده است. جنبش مقاومت فلسطین نه فقط تضعیف نشده بلکه تا آخرین ساعات به مقاومت قهرمانانه خود ادامه داده و جایگاه بسیار نیرومندتری نزد ملت فلسطین و ملت های عرب و مسلمان یافته است؛ بر عکس، آن که تضعیف شده، گروه محمود عباس است که نه تنها مشروعیت خود را کاملاٌ از دست داده، بلکه نزد ملت فلسطین و ملت های عرب و مسلمان به هم دستی و تبانی با دشمن متهم شده است.
به همین ترتیب مقاومت تا آخرین لحظه به پرتاب موشک با بردهای مختلف به شهرها و شهرک های صهیونیستی ادامه داده و هم چنان این امکان را دارد که حتی با طولانی تر شدن زمان جنگ باز هم از سلاح موشکی خود استفاده کند. با این حساب رژیم صهیونیستی نمی تواند ادعا کند که به هدف های خود از این جنگ تجاوزکارانه دست یافته و پیروز شده است، بلکه پیروزی از آن مقاومت فلسطین است که توانسته با صبر و شجاعت، 23 روز در برابر ارتش جنایت کار صهیونیستی مقاومت کند و مانع از آن شود که دشمن به هدفی از هدف های خود دست یابد.
اولمرت هم چنین ادعا می کند که ارتش اسرائیل قدرت بازدارندگی خود را تحکیم بخشیده و پیام قاطعی به دشمنان اسرائیل داده است. در این مورد نیز هر انسان عاقلی می تواند نتیجه گیری کند که ریختن بمب های ویران گر روی سر مردمی که در محاصره به سر می برند و وسیله ای برای دفاع از خود در برابر هواپیماهای اف-16 و بالگردهای آپاچی در اختیار ندارند، و نیز تخریب خانه ها و مدارس و مساجد و قتل زنان و کودکان هنر نیست، بلکه جنایت جنگی و جنایت بر ضد بشریت است که نمی تواند برای جنایت کاران قدرت بازدارندگی ایجاد کند.
از هر زاویه ای که به این جنگ بنگریم، رژیم صهیونیستی را بازنده می بینیم، هر چند ایهود باراک و تسیپی لیونی در آستانه انتخابات می توانند با یک دیگر به رقابت برخیزند که کدامیک بیشتر زن و کودک فلسطینی کشته اند تا به همان میزان رأی بیاورند.
و اما بیچاره آن دسته از رژیم های عرب که طبق معمول فریب خوردند و از طریق تبانی با آمریکا و اسرائیل و یا سکوت در برابر جنایات آنان موقعیت خود را بیش از پیش متزلزل کرده اند و اینک در حیرت اند که چه بکنند، در این میان، وضعیت رژیم مصر بسیار رقت انگیز است. به رغم آن که این رژیم از آغاز جنگ با بستن گذرگاه رفح و مشارکت در محاصره غزه پا به پای آمریکا و اسرائیل پیش رفت و حتی از ورود مواد غذایی و دارویی و اعزام صدها پزشک داوطلب به داخل نوار جلوگیری کرد، در آخرین ساعات متوجه شد که رژیم صهیونیستی بی توجه به موقعیت مصر و تلاش میانجی گرانه این کشور، راه خود را جدا کرده و در پی اعلام آتش بس یک طرفه است و بدتر از همه این که ضمانت مربوط به ممانعت از ورود سلاح به نوار غزه را از آمریکا گرفته نه از مصر، که این اهانت بزرگی به مصر محسوب می شود.
رژیم مصر ناگهان متوجه شد که اسرائیل با فریبکاری از این رژیم استفاده ابزاری کرده است. لذا مصر ناگهان لحن خود را تغییر داد و احمد ابوالغیظ، وزیر امور خارجه، با لحن تندی که سابقه نداشت گفت: اسرائیل از جام غرور و تکبر نوشیده و فکر می کند با جنایت و قتل عام می تواند به هدف های خود برسد. حسنی مبارک نیز با خشم فراوان در تلویزیون ظاهر شد و از اسرائیل خواست که فوراٌ تجاوز به غزه را پایان دهد و از این منطقه عقب نشینی کند. مبارک که زخم خورده بود، بلافاصله تصمیم گرفت که این بار عده ای از سران کشورهای اروپایی را در شرم الشیخ، بدون حضور آمریکا و اسرائیل، جمع کند تا نشان دهد که نقش مصر را نمی توان نادیده گرفت.
البته مصر فقط خشمگین است و این نمی تواند دلیل تحول در سیاست مصر باشد، اما آن چه مسلم است این که بعد از جنگ غزه، منطقه خاورمیانه چهره دیگری خواهد داشت که با گذشته فرق دارد.
منبع: روزنامه اطلاعات
اگر زندگی یهودیان از ابتدا مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، به این نتیجه خواهیم رسید که آنان به دلیل خصوصیت های ویژه ای چون نژادپرستی، انحصار طلبی،خودبرتربینی و ...، همیشه مطرود ملل و حکومت های مختلف جهان بوده اند. بنابراین بیشتر عمر آن ها در سرگردانی، تبعید و کوچ کردن از سرزمینی به سرزمین دیگر سپری شده است. به طور کلی، آوارگی و سرگردانی یهودیان در نقاط مختلف جهان از یک طرف، و تحت فشار قرار گرفتن آنان به دلیل رفتار منحصر به فردشان از طرف دیگر،بعضی از سران یهود را واداشت تا برای رهایی از این سرگردانی و برای اداره یهودیان،تشکلی را به وجود آورند. "لئوپینکر" از سران یهود، ضمن دعوت از یهودیان جهان می گوید:
ما در تمام روی زمین، وطن و مرکز استقلال نداریم و همه جا بیگانه محسوب می شویم؛لذا علاج اساسی این درد سخت و جانکاه،این است که یهودیان عالم در ارض وطن "فلسطین" جمع شوند و ملت یهودی مستقل تشکیل دهند؛ در این صورت دیگر دنیا با نظر حقارت به یهود نمی نگرد.
به دنبال این دعوت،جمعیت "عشاق صهیون" به وجود آمد. بودجه این حزب از محل کمک های یهودیان، به خصوص "بارون ادموند روچیلد" یهودی تأمین گردید. در نتیجه فعالیت های این حزب، یهودیان توانستند چند قطعه کوچک از اراضی فلسطین را بخرند و مشغول عمران و آبادی آنها شوند. جمعیت عشاق صهیون ابتدا خیلی قابل توجه نبود و چندان کارهای اساسی نمی توانست انجام دهد و هدف سیاسی درستی هم نداشت، تا اینکه "تئودور هرتزل" نویسنده یودی و اتریشی وارد معرکه شد.
تئودور هرتزل تحت تأثیر حادثه ای که برای یک یهودی به نام "دریفوس" در فرانسه رخ داده بود، قرار گرفت و فعالیت خویش را در این زمینه به طور رسمی شروع کرد. وی درباره قضیه دریفوس می نویسد:
مجرم و خائن شناخته شدن دریفوس و محکومیتش به زندان و تبعید در جزیره ای دور افتاده و سلب حیثیت نظامی از او، عاملی بود که یهودیت جهانی را به حرکت درآورد.
در کتاب "عالم یهود"، درباره ماجرای دریفوس و نقش هرتزل در این زمینه و چگونگی منجر شدن آن به تشکیل دولت صهیونیستی، چنین آمده است:
هرتزل مشاهده کرد سرمشقی که از انقلاب کبیر فرانسه برای بشر جدید آورده است، یعنی آزادی، برادری و برابری، جز در صفحات کتاب ها و دفاتر و اوراق هیچ معنای خارجی ندارد. هرتزل فهمید که آن همه مبارزه ای که یهودیان برای برقرای آزادی و برادری و برابری انجام داده بودند، نه تنها مسئله یهود را در دنیا حل نکرد، بلکه حتی یهودیان فرانسه نیز به جز طعن و لعن، چیزی نصیبشان نشد. در این موقع، هرتزل از طرفی در اثر مشاهده این جریانات و از طرفی دیگر با قرائت کتاب های تاریخ یهود، به خوبی به وضع یهودیان جهان پی برد و کم کم به این فکر افتاد که ملت یهود هم باید مانند ملل دیگر، مملکت و دولت مستقلی تشکیل بدهند تا از عذاب و تحقیر رهایی یابند."
هرتزل اقدامات و افکار خود را بر این اصل نهاد که مسئله یهود و فلسطین جزو مسائل تراز اول سیاسی جهان قرار گیرد و چون "دنیا به دولت یهود احتیاج دارد، بنابر این دولت تشکیل خواهد شد".
پس از بررسی های فراوان توسط سران صهیونیسم جهت اسکان یهودیان متفرق در کشورهای مختلف جهان بالاخره به این نتیجه رسیدند که اکثریت صهیونیست ها بر اساس دیدگاه (فلسطین، ارض موعود) بر این عقیده اند که باید در این سرزمین سکنی گزینند. بر این مبنا سیاستمداران صهیونیستی به دنبال راه حل مناسب بودند که در همین ایام جنگ جهانی اول شروع شد و نگرانی شدیدی جهان، به خصوص یهود را فراگرفت. این جنگ برای انگلیس بسیار نگران کننده و از طرفی برای صهیونیسم نوید بخش بود، زیرا انگلیس بر این اندیشه بود تا آمریکا را وارد جنگ کند و از این طریق جبهه خود را تقویت کند ولی چون سیاست آمریکا به دست یهود بود، انگلیس نیاز شدیدی به آنها پیدا کرد. صهیونیست ها که در کمین چنین فرصتی بودند بلافاصله وارد مذاکره شدند و تعهد دادند که در مقابل حمایت انگلیس از تشکیل دولتی برای آنها در فلسطین، آمریکا را به هر نحوی شده وارد جنگ کنند. "جیرالد کی اسمیت" می گوید: بدون شک تنها کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند، صهیونیست بود. نقشه این دسیسه بزرگ در یک خانه بسیار کوچک واقع شده در حومه شهر لندن به دست "جیمس مالکولم" کشیده شد و سرانجام به پیروزی رسید. بنابراین یکی از آتش افروزان اصلی جنگ جهانی اول صهیونیست بوده است که با این عمل، بزرگ ترین پیروزی را در درجه اول نصیب خود و در درجه دوم انگلیس کرد.
ادامه دارد.......
منبع:ماهنامه سازمان تبلیغات اسلامی(بشری)،شماره 62 و 63.شهریور و مهر 1387